برای گرجیان ایران خصوصا گرجیان منطقه فریدونشهر کوه سیخه از جایگاه والایی برخوردار است سیخه برای گرجیان ایران همان ارزشی را دارا است که دماوند برای فارسی زبانان فوجی یاما برای مردم ژاپن کلیمانجارو برای مردم آفریقا واورست برای مردم شبه قاره هند اما این ارزش بابت زیبایی استحکام وحتی بلندی آن نیست سیخه مظهر مقاومت قوم گرجی است نماد اراده وجبر ستیزی وسمبل غرور قومی آنان است سیخه یادآور یکی از درد آورترین ودلخراش ترین در عین حال دلاورانة ترین صفحه تاریخ گرجیان است جسم سیخه به خودی خود ارزشی ندارد بلکه این روح سیخه است که در تار و پود همه گرجیان تنیده شده است سیخه یک مکان ساده نیست محل جنگی است که روزگار بر آن ها تحمیل کرد وآن ها نیز با آغوش باز از آن استقبال کردند
آن ها می گفتند ما گرجی هستیم و تسلیم ناپذیری در مقابل ظلم در خون ماست در همه جای قفقاز ما را به دلاوری و شجاعت می شناسند حال چرا باید خود را خوار و ذلیل کنیم هر اتفاقی می خواهد بیفتد ما آماده جنگیم حتی به قیمت کشته شدن خود و عزیزانمان کریم خان که جواب گرجیان را شنید تصمیم به محاصره سیخه گرفت چند ساعت بعد کریم خان سرداران خود را فراخواند تا با آنان درباره چگونگی حمله مشورت کند در هنگام عصر و موقعی که کریم خان و سران نظامی اش از چادر خارج شده بودند ودر پایین کوه در مکانی به نام بالا دست نشسته بودند تا بتوانند بهترین راه رسیدن به سیخه را پیدا کنند کریم خان که مغرورانه در حال پک زدن بر قلیانش بود تیری به آتشدان قلیان اصابت کردوآتشدان به هوابرخاست وچون شکی کریم خان را از اندیشه بیرون آورد و او را از قله غرور فرو انداخت . تیری که بی شک سرنوشت سازتر از آن هرگز از اسلحه هیچ فرد گرجی درهیچ دوره و زمانی ازتاریخ دیگر شلیک نخواهد شد تیری که تنهاباتماس نوک انگشت باماشه تفنگ ومشتعل شدن مقداری باروت شلیک شدوسرنوشت قومی را ونسلهای بعدی را بی گمان رقم زد این تیر توسط شخصی ملقب به سیبیلو از طایفه توازیانی که همراه چند ین تن از گرجیان د یگر به نزدیکی های اردوی کریم خان برای کسب اطلاعات آمده بودند شلیک شداوکه از دلیران ونام آوران گرجی درآن جنگ بوده وهنگامی که به همراه چندگرجی دلیردیگراردوی دشمن را تحت نظر داشتند ناگهان متوجه می شوندکریم خان به همراه تعدادی از سران نظامی اش در بیرون چادر دور هم نشسته ومشغول گفتگو وکشیدن قلیان است آنها چنان سرمست ومغرور به نظرمی رسیدندکه گویی بر گرجیان فایق گردیده اندوپیشاپیش خود رافاتح این نبرد میدانستند. سیبیلو ودیگر گرجیان که شاهد آن صحنه بودند به شدت خشمگین می گردند زیرا می دیدند دشمن بعد ازویرانی سوپلی اکنون سرمست وخندان به گفت وشنود وخنده وشوخی مشغول اند پس سیبیلو تفنگش رابه طرف قلیان نشانه می رود وبه دیگرگرجیان می گویدسرقلیان راتماشاکنیدناگهان سرقلیان (آتشدان) به هوا برخاست وآتش درهواپخش می شودواردوی کریم خان به هم می ریزدوبه گمان اینکه گرجیان به آنهاحمله کرده اندسریعا حالت دفاعی می گیرندو سیبیلو و دیگرگرجیان قهقهه کنان به آنها می خندند ازطرف دیگرهم گرجیان که درسیخه موضع گرفته بودندبه گمان اینکه جنگ آغازگشته به تکاپومی افتندوعده ای خود رابه گردنه شرقی میرساننداما می بینندسیبیلو و دیگران خنده کنان خودرا ازشکاف صخره هابه بالامیرسانندآنهاتوسط دیگران مورد سؤال واقع می شوند که چه اتفاقی افتاده وصدای شلیک گلوله ازتفنگ چه کسی بوده است گرجیان همراه سیبیلو واقعه راتعریف می کنندو وقتی همه از عمل سیبیلوآگاه می شوند تعدادی ازاومی پرسندچراکریم خان راهدف قرارندادی اگراوکشته می شدنظم در اردوی دشمن ازبین می رفت ومابرآنهاپیروزمی شدیم اما اودرجواب می گویداین کار ما که مردانه از دادن خراج خودداری کردیم چگونه ممکن است به نامردی حتی دشمن خود رابکشیم این عمل برای گرجیان ننگ آورتر از دادن خراج است وبعددرادامه می گویددیدم که کریم خان و فرماندهانش چگونه متکبرانه دور هم نشسته اندومشغول بزم وشادی اند گویا ما را مردمی ترسو وبزدل پیش خود می پندارند که به کوهها پناهنده شده ایم وخانه هاوکشتزارهای خودرابرای آنها رها کرده ایم و فردا دست بسته وگریان از سیخه فرود می آییم وبه پای آنها می افتیم این بود که یک لحظه احساس کردم که خون چنان در رگهایم به جوش آمده که هر لحظه امکان دارد بیرون بزند این بود که به او فهماندم که مغرور نشو وبدان که به جنگ شیران آمده ای وماتو را دعوت به نبرد می کنیم این سخنان سیبیلو مورد تحسین مردان گرجی قرار گرفت و همگی به او گفتند که با این اوصاف هر یک از ما هم که به جای تو بودیم همین کار را انجام می دادیم این عمل سیبیلو گرچه باعث آغاز نبرد و در نتیجه کشته شدن بسیاری از گرجیان شد اما در محتوای خود نمودار خصیصه مقاومت و تسلیم ناپذیری وپایداری وعقب ننشستن درمقابل زور وستم حتی درسخت ترین شرایط دربرابر هر متجاوز قوی پنجه وتجلی شجاعت بی باکی وتعصب وجانبازی گرجیان وبیانگر این مطلب است که مرگ با عزت بهتر از رندگی ذلت بار است پس خود را باید برای نبرد آماده کنیم از طرفی دیگر کریم خان ازاین عمل گرجیان به شدت خشمگین شدودریافت که گمانی که راجع به تسلیم شدن گرجیان در سر داشت خیالی بیش نبوده و جز به جنگ به هیچ چیزدیگر نباید بیندیشد درآن شب کریم خان فرماندهان خود رابه حضورپذیرفت ودرباره چگونگی غلبه بر گرجیان باآنها به گفتگو نشست آنها تصمیم گرفتند تاسحرگاهان ازچهارطرف سیخه رامحاصره کنند وهر کدام فرماندهی قسمتی ازنقاط حساس رابر عهده بگیرند و بالاخره آفتاب آن روز پاییزی دمید و گرجیانی که درسنگرها شب رابه صبح رسانده بودند بیدارشدندوخود را برای نبردآماده کردند نبردی که اگر گرجیان به سیخه پناه نیاورده بودند همان روزنخست ورود لشکر کریم خان به پایان می رسید ولی فکر پناه گرفتن درسیخه ونبرد درآنجا باعث شد تا هم نبرد چندروزعقب افتاده و گرجیان هم بهتر ازخود دفاع کنند با صدورفرمان حمله توسط فرماندهان سربازان دشمن شروع به پیشروی ازدره نسبتاملایم سیخه از گذرکاه شمال کردند آنها بارعایت احتیاط شروع به با رفتن از سیخه کردندوتا نزدیکی سنگرهای گرجیان پیش رفتند چنین به نظرمی رسید که مانعی درسر راه آنهانیست پس به طور دسته جمعی به پیشروی خود ادامه دادند اما ناگهان علامت یورش عمومی داده شدو ازگوشه وکنارها واز پشت سنگرها سربازان دشمن مورد هجوم وسنگباران گرجیان قرار گرفتند وبارانی ازسنگ بر سر و روی سربازان دشمن سرازیرشد بدین ترتیب بسیاری از سربازان کشته ویا زخمی شدند ومجبوربه عقب نشینی شدند تا شامگاهان حملات متعددی توسط سربازان کریم خان انجام شد اماباپرتاب کردن سنگ های قطور توسط گرجیان برسرآنها مانع پیشروی بیشتر آنها می شدندو ناچارا با دادن تلفات ومجروحین زیاد عقب نشینی می کردند در این روز نبرد درسمت شمالی مشهودتر بود و در قسمتهای دیگر گرجیان چندان احساس خطری نکردند شب هنگام فرماندهان کریم خان تدبیری دیگر اندیشیدند آنها تصمیم گرفتند تا تنها از گردنه شمالی و جنوبی حملات خود راآغاز کنندوحملاتشان هم جدی تر و با نفرات بیشتر همراه باسرعت عمل باشد از طرفی دیگر گرجیان که در روز نخست نبرد پایداری و مقاومت غرور آفرینی از خود نشان داده بودند بسیار خوشحال بودندوبه کمک هم شروع به ساختن سنگرها ومواضع دیگر در مکانهایی که درآن روز دشمن ازآن مکانها توانسته بود بالا بیاید ونبود آن موانع احساس می شد حتی زنان وکودکان نیز به آنها کمک می کردند آنها همچنین به دیگرسنگرها سر می زدندو درباره نبرد آن روز با هم صحبت می کردندوبه خنده ومزاح می پراختند به هم روحیه می دادند و شجاعت ودلیریشان را تحسین می کردند روز بعد و با طلوع آفتاب بار دیگر سربازان دشمن با رعایت احتیاط کامل هجوم را تکرار کردند تا به نزدیکی سنگرهای گرجیان رسیدند این بار سنگهایی که توسط گرجیان به پایین سرازیر می شد چندان اثری نبخشید چون سربازان پشت سنگها پنهان می شدند و همچنین آنها دریافته بودند که باید در هنگام صعود از کوه از هم جدا شوند و این کار بسیار موثر بود گرجیان خود را برای رویارویی با سربازان دشمن آماده می کردند و این بار بالا بودن گرجیا ن و پایین قرار داشتن دشمن تنها مزیت و برتری آنها بر دشمن بود که مقداری از ضعف قلت نفرات گرجیان را در برابر سربازان انبوه کریم خان را می کاست پس گرجیان که اکثرا هم از داشتن تفنگ محروم بودند و تنها تعداد کمی از آنها دارای اسلحه گرم بودند و اغلب آنها نیز پیرمردان بودند شمشیر کشیده و نبرد با سربازانی که به سنگرهای آنها رسیده بودند پرداختند جنگ سختی در گرفت کسی نمی داند در آن نبرد یک دهقان گرجی در برابر چه تعداد از سربازان مجهز و کار دیده کریم خان می جنگیدند در قسمت جنوبی هم وضع به همین منوال بود گرجیان که چاره ای جز جنگ نداشتند به سختی می جنگیدند و با تعداد اندک خود مقاومت جانانه ای به خرج دادند تاشامگاه جنگ سختی بین آنها در جریان بود کریم خان که نمی خواست از تصرف سیخه صرف نظر کند مشاهده کرد که لشگریانش دچار هول و هراس شده اند پس سران و رهبران نظامی را فرا خواند و دستور عقب نشینی را به آنها داد گرجیان با دادن تعدادی تلفات در آن روز به سختی مقاومت کردند گزارشات رسیده به کریم خان نشان می داد که در جگ آن روز تعداد قابل ملا حظه ای از لشگریان کشته ویا مجروح گشته اند در آن شب هر دو طرف در گیر به شدت مراقب اوضاع بودند تا مبادا مورد شبیخون طرف مقابل قرار بگیرند و بلاخره آفتاب آن روز تلخ و سرنوشت ساز دمید و کریم خان که نقشه وحدود مسولیت و وظایف و جای هر یک از امرای خویش را مشخص کرده بود فرمان حمله را صادرکرد و نبردی به تمام معنا نا برابر که در آن چند صد تن گرجی به خاطر تن ندادن به ذلت در برابرسیلی از سربازان دشمن مردانه می جنگیدند. آیا کسی قادر به توصیف آن نبرد بوده و هست در آن جنگ جنون آسا ظاهرا تلفات دشمن به حدی بود که به ناچار تمام امرای بزرگ و سران سپاه کریم خان نیز به سیخه هجوم آوردند جنگ سختی ادامه داشت گرجیان که چند روزی بود که در اثر تنگی آذوقه سخت در مضیقه بودند باآنکه گروهی اندک بودند از سربازان انبوه دشمن بیمی در دل راه ندادند آنها چنان متهورانه می جنگیدند که خون را در عروق یکدیگر به جوش می آوردند و خود را برای هر نوع فداکاری آماده می کردند و در زد وخورد که میان آنها مدتها به طول کشیدبه قلعه مستحکم وشجاعتی که داشتند بسیاری از سربازان کریم خان را نابود کردند چندین میدان جنگ به وجود آمده بود وگرجیان که از شیوهای چریکی (پارتیزانی )در جنگ استفاده می کردند بدین ترتیب هر قسمت از گذرگاههای شمالی وجنوبی به مرکز مقاومت ونبرد خونین تبدیل شده بود ولی بالاخره در هنگام عصر لشکریان کریم خان با همه توان خود به سیخه حمله بردند وگرجیان باآنکه رشادت بسیاری از خود نشان دادند اما کثرت لشکریان دشمن و تجهیزات جنگی آنها سرانجام پایداری گرجیان را در هم شکست و با وجود مقاومت شدید گرجیان دیواهای سنگی ویران شد و سپاهیان به درون سیخه وارد شدند عده بسیاری از جنگجویان گرجی کشته شدند اما در سیخه جنگ وگریز همچنان ادامه داشت و باقیمانده جنگجویان زنان وکودکان را به سمت گردنه شمال غربی که دارای مخفیگاهها وراههای صعب العبوری برای گریز از چنگ سربازان بود هدایت می کردند وخود را هماهنگی وتمرکز مجدد به بالای گردنه شمال غربی می رساندند انها توانستند با جنگ وگریز ودادن تعدادی کشته بالاخره خود وزنان وکودکان خود را از معرکه نجات دهند با از جان گذشتگی بی مانندی به نبرد ادامه می دادند اما سربازان انبوه دشمن به شدت هجوم می آوردند وآنها رابه جایی راندند که پرتگاههای بسیار یکی پس از دیگری وجودداشت هجوم وحشیانه دشمن چنان عرصه را بر گرجیان تنگ کرد که مردان گرجی بسیاری از زنان ودختران خود را از کوه به پایین پرتاب کردند تا به چنگ سربازان کریم خان نیفتند حتی تعدادی از زنان ودختران گرجی نیز و در واقع تایید راهی که پدران و برادران خود رفته بودند را به شیوه خاص پرتاب کردن خود را در صخره ها یافتند وبدین ترتیب گرجیان پاک باخته که هستی شان به آتش کشیده شده بود و زن وفرزندانشان نابود شده بودند جنگ شدیدی د ر آخرین لحظات سقوط سیخه آغاز کردند و گروه بی شماری از سپاهیان خان زند را نابود کردند واندکی بعد همگی در حال پیکار جان باختند و سرانجام در حالی که سیخه درخون گرجیان غلتیده بود سقوط کرد و بدینسان در پایان این نبرد سپاهیان کریم خان با وجود تلفات فراوان پیروز شدند و گروه بی شماری از گرجیان را به خاک و خون کشیدند و جوی های خون از هر طرف روان شد تعدادی از گرجیان که اغلب سالخوردگان و زنان و کودکان بودند و بعد از هجوم همه جانبه سربازان کریم خان نتوانسته بودند خود را از معرکه نجات دهند همچنین تعدادی از جنگجویان گرجی که زخمی شده بودند به اسارت سربازان در آمدند در آن شب جنگ سیخه به پایان رسید سیخه مستور از کشته ها وخون خشک شده بود سیخه از رنگ سبز رنگ قدرت زندگی به در آمده بود و رنگ خون رنگ قدرت نوع بشر را به خود گرفته بود در آن شب شوم و مخوف چه بر سر گرجیان بی پناه گذشت با وجود این که کریم خان زند( وکیل الرعایا ) یکی از معروفترین و محبوبترین پادشاهان ایرانی است اما در اذهان گرجیا ن به عنوان یکی از سفاک ترین شخصیت های تاریخ جهان به شمار می آید. آنها که به هر صورتی که توانسته بودند خود را نجات دهند در جستجوی عزیزان خود بودند چیزی جز کشته نیافتند سکوت مرگ سیخه را فرا گرفته بود و دیگر صدای خنده گرجیان قبل از جنگ و نعره های چون شیر آنها در نبرد به گوش نمی رسید آن شب تا صبح صدای زوزه گرگ ها که اجساد کشته را می خوردند به گوش می رسید و با مدادان پرندگان لاشخور در آسمان سیخه پیدا شدند صبح فردا نیز فرا رسید و کریم خان سر مست از این پیروزی به خود می بالید دستور داد تمام اسیران و زخمی ها را در مکانی به نام کهریز بالادست جمع کنند او که می خواست غلبه اش بر گرجیان درس عبرتی برای همه باشد دستور داد تا سر های مقتولین را از بدن پاره پاره آن ها جدا کنند وقتی سر های گرجیان از اطراف سیخه جمع شد سربازان مامور شدند که از سرها کله مناره بسازند سپس به دستور کریم خان تعدادی را که احتمال می داد از سران و رهبران گرجیان باشند از میان گرجیان جدا کنند تا آنها را تیرباران کنند و سپس کریم خان روی به آنها کرد و گفت با شما اتمام حجت کردم که اگر تسلیم نشوید و اگر خون سربازان من ریخته شود همه شما را خواهم کشت اینک می بینید که همه جنگ جویان شما کشته شده اند و شما اسیر و دستگیر کردم اکنون موقع مجازات شما فرا رسیده است کریم خان که انتظار داشت گرجیان با عجز و ترس از او در خواست بخشش کنند یا لااقل از تیرباران آنها منصرف شود با کمال تعجب جواب دندان شکنی از آنها دریافت کرد آنها گفتند ای خان ما به تو گفتیم گرجی هستیم واز دادن خراج به کسی چون تو خودداری می کنیم حتی اگر به قیمت جانمان هم تمام شود اکنون ما آماده مرگ هستیم در آن لحظه کریم خان به شدت خشمگین شد پس برای تکمیل تراژدی خود دستور داد ارج قلی بیگ که از سران گرجی بود را به توپ ببندند و بقیه جنگجویان را تیرباران کنند گفته می شود موقعی که سربازان می خواستند چشم های آنها را ببندند گرجیان امتناع کردندودر حالی که با چشمان خود شاهد گریه و خشم دیگر اسیران و از طرفی شاهد شادکامی فرماندهان نظامی کریم خان بودند با دیدگان کین آلود به استقبال مرگ رفتند بعد از قتل و غارت و کشتار گرجیان یکی از فرماندهان نظامی کریم خان که گرجی بود و در آن موقع در سپاه کریم خان حضور نداشت بعد از اطلاع از لشگرکشی برای نبرد با گرجیان آخوره بر آشفته و سریعا خود را از شیراز به سوپلی می رساند تا هر طور شده مانع جنگ کریم خان با هم تباران خود گردد اما درست موقعی به آنجا میرسد که کار از کار گذشته و جنگ با شکست گر جیان به پایان رسیده است پس با دردی فراوان نزد کریم خان رفته می گوید ای امیر اینک که تو فاتح شدی و انبوهی از گرجیان نیز در جنگ با تو کشته شده اند از تو درخواست می کنم تا اسیران و دیگر گرجیان رسته از مرگ را عفو کنی اما کریم خان در جواب فرمانده گرجی خود گفت تو فقط کشته شدگان گرجی و اسیران وناله و شیون آنها را می بینی و از کشته شدگان سربازهای من چیزی به یاد نداری فرمانده گرجی چندین بار تقاضا خود را تکرارکرد تا این که کریم خان را متقاعد کرد پس کریم خان دستور داد تعدادی از اسیران را آزاد کنند و در پایان چون اجساد گشته شدگان وفساد اجزا انها بوی تعفن شدیدی را در منطقه باعث شده بود به دستو کریم خان و در حالی که کل منطقه با خاک یکسان شده بود و امول واسباب آنها را به یغما برده بودند اردو را به حرکت در آوردند و بدین ترتیب آنها رفتند و غمی دردناک برای باقیمانده گرجیان بر جای گذاشتند این جنگ که تنها چند روز بیشتر طول نکشید همه جا را به ویرانه ای تهی مبدل ساخته بود سوپلی نیز به شهر مردگان مبدل شده بود که با هرمهایی از سر کشته شدگان زینت داده شده بود با رفتن لشگریان کریم خان باقیمانده گرجیان که از مرگ رهایی یافته بودند زخمی تشنه و گرسنه در حالی که پای به قریه خود می گذاشتند که از سوپلی ویرانه بیش نمانده بود خانه ها باغها مزارع و کشتزارها با خاک راه برابر شده بود انسان وضع گرجیان را در آن روز ها به صورت رقت انگیز در ذهن خود مجسم می سازد شاهد ویرانی خانه وکاشانه وکشتزارها کشته شدن عزیزان نزدیکان وهمتباران خود در یک جنگ نابرابر بودن برای هر انسانی از هر قوم و مذهب و نژادی دشوار ودردناک است مادران برای دخترانشان می گریستند اما اسیران برای والدینشان برای محبوبشان و خویشانشان زجه اسیران فریاد پدران شیون مادران زاری خواهران وگریه برای اقوام و هم تبارانشان بود که به گوش می رسید گویی که تندر از میان ابر ها می غرید فریدون شهر دیگر آن شکوه و جلال سابق را نداشت جایی که با سخت کوشی و پشت کار گرجیان از یک طبیعت وحشی به منطقه ای سرسبز و خرم در طی سالیانی که آنها را در آنجا کوچانده بودند تبدیل کرده بودند جایی که خاکش برای آنها مقدس بود جایی که در آستانه جنگ به زیبایی و تنعم در منطقه فریدن معروف بود تبدیل به ویرانه ای شده بود خانه ها ویران شده بود و باغ ها و زمین های زراعی آنها به چراگاهی برای اسب های لشکریان کریم خان در آمده بود اکنون برای کدام یک بگریند بر خانه هاشان که ویران شده بود یا بر بی سر پناهیشان اکنون از کدام عطش بسوزند کشته هاشان که درو شده بودند یا ماندن در حسرت خوشه ای اینک برای کدام یک زاری کنند برای گله گوسفندانشان که به غارت رفته بودند یا برای حسرت لقمه نانی برای کدام یک ضجه زنند خیش هاشان که سوزانده شدند یا حسرت خرمنی برای کدام یک گریه کنند عزیزانی که کشته شدند و با دست های خود آنها را به خاک سپردند. بدین ترتیب جنگ سیخه را می توان یکی از صحنه های حیرت انگیز و دلخراش در مجموعه جنگ های کریم خان دانست که یک سوی آن نابرابری و بی رحمی بود و سوی دیگر آن مقاومت و حماسه و اشک و خون و سرانجام ویرانی و گورستان جنگی که صحنه های دلخراش آن تصویر روشنی از جدال شرف و تجاوز را نشان می داد واقعة ای که برای گرجیان به مثابه خشک شدن چشمه یا رودی برای دشتی از گل ها ودرختان دانست که بعد از خشکیدن آن رود لحظه لحظه از طراوت و زندگانی فاصله بگیرند و در مدت زمانی نه چندان دور با همه مقاومت و تنومندی و شادیشان از بین خواهد رفت از آن درختان و جز تنه ای خشک که بیان گر جسم و پیکره آنها است اما بی روح و عاری از زندگانی و هویت چیزی نماند برای گرجیان نیز چنین حکمی را داشت که اکنون می بینیم که بعضی از گرجیان خود به استقبال مسخ شدن می روند واقعه ای که تلخ ترین و از همه مهمتر جبران ناپذیر ترین نتایج را برای گرجیان در پی داشت فریدون شهر بعد از این جنگ شوم به کلی ویران شد و پس از سال ها از نو به پا خواست دیگر آن فریدون شهر قبل از جنگ نبود و به حال ضعف با قی ماند و گرجیان نیز به یک خواب مرگ فرورفتند خواب مرگی که تا به امروز هم گرجیان نتوانسته اند از بستر آن بر خیزند و از زیر بار لطمات شدید این واقعه کمر راست کنند شیرازه کشاورزی و اقتصادی به کلی از هم گسسته بود آشفتگی وضع اقتصادی اجتماعی فقر و تنگدستی طبعا اثرات اقتصادی اجتماعی و فرهنگی محنت بار خود را در میان جامعه ستم کشیده گرجیان گذاشت گرجیان که هستی آنان غارت شده بود در وضع اسفناک و تاسف باری قرار گرفتند از طرفی فصل سرما فرا میرسید و آنها نه سر پناهی داشتن ونه هیزمی تا بتوانندهمراه گرسنگی در مقابل سرما مقاومت کنند گفته می شود در فریدون شهر تنها چیزی که باقی مانده بود تکه ای از یک نمد مندرس بوده است آنها چگونه آن زمستان سرد را پشت سرگذاشتند درحالی که هیچ گونه خوراک ودام و مواد سوختنی برای آنها نمانده بودتمام محصولات آنها یا خوراک اسبان گردیده بودند یا به غارت برده شده بود بدین ترتیب آنها درسال بعد نیز دچار قحطی وگرسنگی بودندچون بذری نداشتند تا درزمینهای خود کشت کنند تا در سال بعد درمضیغه نباشند آنها روزبه روز سیاه روزترو بیچاره ترمی شدند دراین یورش خونین که عده زیادی کشته شدند می توان گفت که سوپلی دوسوم جمعیت گرجیان خود را ازدست داد.تعدادی از طایفه ها در جنگ به کلی از بین رفتند و از چند طایفه نیز چند نفر از آنها زنده ماندند به عنوان مثال :در جنگ سیخه و زمانی که سیخه در آستانه ی سقوط قرار گرفت بسیاری از زنان گرجی خود را از کوه به پایین پرتاب کردند تا به اسارت سربازان کریم خان در نیایند و در واقع مرگ را بر زندگی ترجیح دادند مرگی که آنها را از ننگ و ذلت می رهانید مادر حق ورد یکی از آنها بود او که در محاصره ی قرار می گیرد فرزند خود را به سینه می فشارد و به پشت خود را از کوه پرتاب می کند تا بدین طریق خود را سپر بلای کودک خود قرار داده باشد بعد از پایان جنگ دیگر گرجیانی که برای به خاک سپردن عزیزان خود به پای سیخه میروند با دیدن آن کودک در کنار جسد مادر متوجه موضوع شده و او را با خود به سوپلی می آورند .این غارت و ویرانی نه تنها از نظر اقتصادی زیانهای جبران ناپذیری به گر جیان وارد ساخت بلکه سنتها و ارزشهای فرهنگی را ناتوان کرد.گرجیان تصمیم به مهاجرت گرفتند تا شاید با سکنی گزیدن در روستاها و نقاط دیگر بتوانند خود را از این محنت نجات دهند بدین ترتیب وضع نابسامان اقتصادی باعث شد تا از جمعیت باقیمانده ی گرجیان کاسته شود گفته می شود تعدادی از خانواده ها به دزفول مهاجرت کرده تعدادی هم به طرف همدان و بعضی ها در روستاهای مجاور ساکن شدند ازنتایج دیگر این واقعه ورود بعضی از افراد از اقوام وتیره های مختلف به سوی سوپلی شد بدین گونه که با کم شدن جمعیت سوپلی تعدادی از افراد وخانواده از روستاهای دیگر که می دانستند سوپلی دارای زمینهای زراعی خوب ومرغوبی است به سوپلی مهاجرت کردند وبا خرید زمین زراعی از گرجیانی که در آن روزها به سختی روزگار می گذراندند و قحطی و تنگدستی بعد از وا قعه سیخه گریبانگیر آنها شده بود با فروش زمینهای کشاورزی و به دست آوردن مقدار پول هر چند ناچیز می توانستند موقعیت اقتصادی خود را نسبتا"تقویت کنند و بدین ترتیب حاضر به اقامت و سکنی گزیدن آنها در سوپلی می شدند که این عمل خود باعث تغییر ترکیب جمعیت سوپلی می شد و گرجیانی که تا آن زمان با دیگر اقوام پیوند خونی پیدا نکرده بودند و اصالت و نژاد خالص خود را حفظ کرده بودند با ورود اقوام تیره های مختلف نژادی باعث در آمیختگی نژادی خود شدند که این خود باعث کم رنگ شدن تعصبات قومی و زبانی از آن زمان به بعد گردید و این بود جنگ سیخه جنگی که مارتقوپی را با خاک یکسان ساخت سر مردان نامدار و دلیری را از بدن جدا کرد زنان و کودکانی که خود را از کوه به پایین پرتاب کردند و مرگ را به آغوش گرفتند جنگی که در آن خون بی گناهان بر زمین جاری شد و در پیش دیدگان پیران و کودکان و زنانی که به هر طریقی از این جنگ نا برابر جان به در برده بودند از سر عزیزانشان کله مناره بر پاساخت و اینها توسط مردمی که در عین حال خود را مدافع ویاور دهقانان و وکیل آنها می داشت صورت گرفت واین اعمال بر سر زنان وکودکان و عده ای دهقان بی دفاع که از سالها پیش از موطن خود آواره گشته بودند ودر پناه کوههای زاگرس می رفت تا زندگی تازه ای را آغاز نمایند ورویداد های تلخ گذشته را بر روح وجسم آنها چون کوهی سنگینی می کرد از فکر وذهن خود بزدایند واکنون نه تنها باید یک بار دیگر آن رویداد وسیه روزیهای گذشته که به خاطر تسلیم ناپذیری وسرفرود نیاوردن ومقاومت سرسختانه در برابر دشمن با جنگیدن و کشته شدن و چه با زنده ماندن و به بند کشیده شدن اما پایدار ماندن و تحمل سخت ترین شکنجه ها و عذاب های روحی در اسارت را در ذهن خود مرور کنند و به بدبختی ها و تیره روزی ها ی خود بگریند بلکه باید با چشمان خود شاهد فوران خون از رگهای عزیزان و فرزندان خود باشند و این است تنها لذت بردن کسانی که حاضر نشوند تا دسترنج و مایحتاج خود را که با رنجها و مشقتهای فراوان به دست آورده اند به زور در اختیار سربازان و مأموران حاکمان بدهند .بله جنگی به این شدت بی رحمانه و ناجوانمردانه و هراس انگیز تنها به بهانه اینکه آ نها از دادن مالیات امتناع ورزیدند و هنگام اطلاع یافتن از هجوم آنها برای دفاع از جان و مال و ناموس خود دست به مقاومت زده اند . به یقین این وا قعه غم انگیز که در آن کشته شدن برای آ ن مردان قوم پرور در آن موقع به خاطر تن ندادن به ذلت بود اما برای نسلهای بعد و ما مهر پایانی شد که نه تنها باید برای ما اندوهی باشد بلکه باید به عنوان یاد بود تلخی از اسارت همگانی دوبارهی گرجیان برای نسل آینده بماند وآن کسانی که با قلبی آکنده از مهر برای حفظ قوم خود و با حرکت امروزیشان که از محبت و همبستگی گذشتگان مایه می گیرد و در ژرفای قلب خود مشعل قوم دوستی، دلیری و عشق به زبان و فرهنگ نسلهای گذشته را فروزان نگه می دارند این سرگذ شت را از صمیم دل و با اندیشه ای درست بخوا نند و اگر روزی روزگاری هنگامه ی بیداری گرجیان فرا رسد و صدای خون کشته شدگان سیخه به گوش آنان برسد آنگاه نسل آینده برای تداوم تاریخ،زبان و فرهنگ گرجی که زمانی پربار و عزیز و اکنون پژمرده و خوار خاطره ی این واقعه را زنده نگه دارند.حکایت آن زنان و مردان دلیری که قربانی خشم و ظلم وستم شدندو اما با اراده ی خود هستی خویش را فدای قوم خود کردند تا ثابت کنند که گرجیان همواره در طول تاریخ برای دفاع از آب و خاک و شرفشان با دشمنان قوی پنجه ای نبرد کردند و تاوانهای این نبرد را هم با کشته شدن و غارت واسارت پرداختند اما نه زنده بلکه مرده در برابر دشمن زانو زده اند و با بوئیدن خاک گرجستان می توان به این حقیقت پی برد زیرا که خاک را باید بوئید و از بوی خون آن مزار رادمردان و خاک وطنشان را پیدا کرد چون رسم مردان است که بجنگند و در خون خود بغلتند تا نه در هنگام زنده بودن بلکه مگر با جسم بی جان در برابر دشمن به زانو در آیند.اما بودند اقوام دیگر در همسایگی گرجیان که برای استقلال وطن خود با متجاوزین به مقابله برنخوا ستند و تسلیم گردیدند و بعد از آن نیز هرگز به فکر قیام و مبارزه نبودند پس مسلما"وطنشان کمتر ویران شد مردانشان در جنگ کشته نشدند و مردمشان به اسارت نرفتند که به منظور روشنگری و به عنوان مثال می توان ازوضع ارمنیان در قیاس با گرجیان متذکر شد: ارمنستان درزمان حکومت صفویه نه تنهابا عنوان والی نشین اداره نمیشد بلکه از آن به عنوان ارمنیه یعنی شهری از شهرهای ایران یاد می شد و ارمنیان که هیچگاه در فکر یکپارچگی و حفظ تمامیت خود نبودند پس با شاهان مقتدر صفوی در گیر جنگ نشدند پس خاکشان مورد تهاجمات شاهان صفوی قرار نگرفت ومردمانشان به اسارت نرفتند بلکه شاه عباس مقتدرین ترین سلطان دوره صفویه آنها را به اجبار به پایتخت خود اصفهان کشاند تا در سایه همه جانبه خود وبا برخورداری از انواع امتیازات مذهبی اجتماعی وتجاری به آبادانی ورونق تجارت در اصفهان و ایران بپردازد اما گرجیان وشاهان آنها هیچگاه و برای همیشه برای حفظ تمامیت ارضی واستقلال میهن خود سر تسلیم در برابر هیچ سلسله فرود نیاوردند وهمواره در دوره صفویه برای حفظ استقلال خود با پادشاهان مقتدر صفویه در حال نبرد بودند پس وطنشان همواره به میدان جنگ مبدل شده بود و شاهان صفویه با لشکریان انبوهشان به قتل و غارت گرجستان می پرداختند و اسیران گرجی که اکثر آنان را زنان و کودکان وسالخوردگان تشکیل می دادندکه مردان وپدرانشان در جنگکشته شده بودند وبا وضع فجیع به ایران آورده می شدند به گونه ای که نیمی از آنها در راه از بین می رفتند و آنها که به ایران می رسیدند از هر گونه امتیازی محروم بودند ودر پایان دریغ از آن مردان که به خاطر سعادت قوم گرجی کشته شدند آنان که مردند اما صفحه زرینی بر تاریخ کهن قوم خود افزودند.
یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز...
"التماس دعا"
ترکت میکنم،تا هر سه راحت شویم...
من ، تو و رقیبم..
من از قید تو،او از قید من و تو از قید خیانت..!
پروانهـ ها،
مَغـــرور می شوند،
بی وفا می شوند،
وَ هیــــچ گاهـ از پیلهـ هایشانـــ یادیـــ نِمی کننـــد...
میدانمـــ؛
این یکـــ قانون است،
هَـموارهـ باقی ستـــــ:
بهـ مَـــن پیلهـ کردهـ بودی،
پَروانــــهـ که شُـــدی،
پیله اَتـــ را بهـ فراموشـــــی سپُردیــــ....
مــــــــن نـه به راز و افسـون گل سـرخ ِ "سهرابـم"
نـه به دوسـت داشتنـی بـودن گل سـرخ ِ"شـازده کوچولـو"
خــــــــودم هستـم برای دلِ خــــــــودم! غـریب ِ / قـریب
چشـم انتـظار ...
گاه خسـته و پژمـرده از هیـاهوی روزگـار
خـط خـطی هایی میکنم...
از ســـــــر ِ دلتنــــــــگی ...
خدایا خسته ام!
از غریبــه بــودن بیــن ِ این آدمـ ها
از بـے کسـے
از ایـــن کـه از جنـس ِ آدمـ های اطرافــم نیستــم
از اینکه همه تا میفهمــن از خودشــون نیستــم
رفتارشــون باهامـ عوض میشـه
خدایــا!
تو بـا مــن باش..
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته !
مردهای چشم چران
زن های خائن
دخترهای شــ ــهـ ـو تــ ــی
و پسرهای شــ ـهــ ـو تـــ ـی تر!
… پس چه شد … ؟
چیدن یک سیـبـــــــ ـ و اینهمه تقـــاص ؟
بیچاره آدمــــــــــ . . . بیچاره آدمیتــــــــ . . .
ــــــــــــــــــــ
...♥ !
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
من باشم ، تو باشی و یک ظرف پر پاستیل … دیگه اصلا مهم نیست که تو باشی یا نباشی !!!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺩﻟﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ!
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺴﯽ ﺗﻤﺎﯾﻠﯽ ﺑﻪ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
... ﻣﻦ
ﺧﺪﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﺧﻔﻘﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ !
ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﻧﺸﻮﺩ. . .
خدایا...
ازاین به بعد به بنده هات یه مترجم هم ضمیمه کن...
اینجا...
توی دنیات...
هیچ کس...
هیچ کس رو نمیفهمه...!!!!!!
بزرگی را گفتند زندگی چند بخش است :گفت دو بخش
کودکی و پیری.
گفتند:پس جوانی را جه شد.
گفت:با عشق ساخت با بی وفای سوخت با جدایی مرد
سلام داداشی کارت دارم اددم کن لطفا
Jedi????..pas zudtar biam yani????.
شُده ام مُعادِلـﮧ ے چَند مَجهولــے
این روزـهـآ...
هـےچ کَس ...
اَز هیچ رآهـــے...
مَرا نمـــےفَهمَد !!
خنگ عمته
همه رو حذف نمیکنم بی معرفتا رو حذف میکنم خو
چیو حذف کنم؟
خب بوگو هر کاری داری من بهش میگم
link shodi:D
بن بست دنیاست براى من آغوشت
اولین باریست که هراسى ندارم بگویم :
به بن بست رسیده ام . .
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختند ،
این روزها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند …
آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلباخته !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
mer30 k behem sar zadi
باوشه دیجه نمیگیم دیجه
برو کنار بذار باد بیاد شاختو میشگونم و دلد
در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،
بـہ بعـد...!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلتنگـﮯ...!
هــی فلـــانــی ...
هـَــوای بــَرگــردانــدَنـَـت را دارم ...
هـَــرجــا کـه دلـَــت مــیخــواهـَد بــرو...
فَقطــ آرزو میـکُنم
وَقتــی دوبـــاره هَــوای مـَـن بـــه سَـــرَت زد ...
آنــقــدر دلـَــت بگیــرد
کـه بـــا هـِـزار شَـــب گــریــه چشـمــانـَـت
بـــاز هَــم آرام نگیــری
سلام داداشی کلی گشتم تا جای نظر پیدا کردم
مرسی که بهم سرزدی داداش مهربونم
موفق باشی
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه داروی تلخی است:
وفاداری به خائن، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
منــ زنده ام ...
بازمانده ای درمانده
که از جنگـــ با خودش
زنده باز گــَشـــتــ ،
اما هیچگاه
به زندگی عادی
باز نَگــَشتــ ...
عاغا خو جنبه داشته باش دیجه
شوخی بوده
خخخخخ بیخود میکنی
عصبانیتت تو حلق ستی
خو بیا ثابت کن!
سلام داداش خوبم میسی خودت خوبی؟
خخخخخ کی گفته؟
کاش انسانها میدانستند که
مهم تر از شکستن دل
اعتمادی است که تخریب میشود
و دیگر هیچگاه بنا نمی شود .
_____████ ____________
_____██████ ___________
____████████__________ ▌
___███____███_________ █
___██_______██__________▌
__███________█__________▌
__▌●█________█_________█
__███_______ █_________█
___██_______█________██
____________██_______██__▌
____█______██______███_ █
_____▌_____██_____████_█
__________███___█████_█_█
________███__██████__█_█
______███__████____██_█
_____███_█████_████_█
____████_██████_███_█__▌
___████_█ █__███ _█__██_▌
__█████_████_▌_█_███_▌
_█████_██___██___██_█
_█████_███████_███__█__██
_███_▌███___██____██_███
_███_▌█████___███__█__█
_████_▌▌___█__█_██████
__██████_████__▌_████
___█████_____████████
._=--███████████████
_=--=_-████████████
=--_=-_=-█████████
هو چرا نزدی مامان زدی اجی ها؟
من مامانتم ایش...
______________$$$$$$$
______________$$$$$$$$_____$_$_$
_______________$$$$$$$____$$$$$$
________________$$$$$$$____$$$
________$__$_$____$$$$$$$$$$$
_________$$$$$$___$$$$$$$$$$
__________$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$
___________________$$$$$$$$$$$$
___________________$$$$$$$$$$$$
____________________$$$$$$$$$$$$$$$$
_________________$$$$$$$$$$$$$$___$$$
_________________$$$$___$$$$$______$$$$
_________________$$$_____$$$$$____$_$_ $
_______________$$$$_______$$$$
________________$_$_$_____$$$$
__________________________$$$$
_____________$$$$$$_______$$$$
___________$$______$$_____$$$$
__________$$$______$$_____$$$
___________$$_____$______$$$
____________$$__________$$$
______________$$$___$$$$$
________________$$$$$
هوررررررررا هوررررررررا تونستم نظر بذارم
اورین دیوونه
_________$$$$$_____________________________________________
___ _____$$$$$$$$__________________________________________
________$$$$$$$$$$_________________________________________
________$$$$$$$$$$$________________________________________
_________$$$$$$$$$$$_______________________________________
__________$$$$$$$$$$$______________________________________
___________$$$$$$$$$$$_____________________________________
____________$$$$$$$$$$$____________________________________
_____________$$$$$$$$$$$______________________________$$$$$,
_____________'$$$$$$$$$$$____________________________$$$$$$$
______________'$$$$$$$$$$$______$$$_______$$$_______$$$$$$$$
_______________'$$$$$$$$$$$___$$$$$$$___$$$$$$$____$$$$$$$$_
________________'$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$$__$$$$$$$$__
_________________'$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$___
____$$$$$$$$______'$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$____
__$$$$$$$$$$$$_____'$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$_____
_$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$____
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$_____
___'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$_$$$$$$$_$$$$$______
________'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$__$$_$$$$$$_$$$$________
__________'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$,_,$$$$,____,$$$$_______________
___________'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$__________
_____________'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$___________
_______________'$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$____________
__________________'$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$_____________
سلام داداش گلم وبلاگت عالیه داداشم حرف نداره
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش . . .
کلافه کرده اند مرا !!
بس که نق می زنند به جانم . . .
خسته شده ام از گذر خاطرات . . .
ممنون داداش
سلام داداش سعید ممنونم نماز روزه هاتون قبول باشه
گآهــے بـہ جـ ـآیـے مے رِسَــב ...
ڪﮧ آבَمـ בَســتـ بـہ خــوבڪُشـ×ـے مـے زَنـَ ـב ...(!)
نـَﮧ ایـنـڪﮧ تـیـ×ـغ بـَرבارَב رَگـَـ×ـش رآ بــِزَنــَـב ... نـَﮧ
قـِـیـ ــבِ اِحـسـآسَـ×ـشـــ رآ مـے زَنـَد
سلام ممنون اگه شما هم می پسندید خوب از ایشون حمایت کنین چون تو این روزابیشتر از قبل به حمایت نیاز دارن...
مخصوصا تو فضای مجازی که به قول شما همه زدن تو کار عشق و عاشقی !
ولی استرس دارم................و عذاب وجدان..................................................................
با سیگـــــار کشیدن کسی
مــــرد نشد...
ولــــی با نامـــردی خیلی ها
سیگاری شدند...
یکــــ وقتایـــــے هست کـــہ
باید لم بدے یــــہـ گوشــــہ...
و جریانــــہ زندگیت رو فقط مُرور کنــــے.
بعدشم بگــــےـ:
"بـــہ سلامتــــــے خودم کــہ اینقدر تَحمُل داشتم.....!
سلام خسته نباشید
راستی چرا انتظار نداشتین ما دخترا از دین بنویسیم ؟