اگه دلت گرفته ....
اگه احساس تنهایی میکنی....
اگه خالی دستات.....
اگه فکر میکنی تمام درای دنیا به روت بسته شده...
اگه احساس میکنی هیچ کس نیست تا به درد دلات گوش کنه....
واگه دوست داری احساس واقعی عشق رو بدونی
بدون همه ی اینا فقط یه فکر ویه احساسه
خدا هم تنهاست"اما عاشق ودیوانه ی معشوق
فقط اینو بدون خدا به اندازه ی تمام تنهایی آدما تنهاست اما اونم منتظر ماست تا بهش سر بزنیم
وبهش فکر کنیم همون طور که اون در تمام تنهایی ها وغصه های دنیا با ماست
هروقت دلت پراز غصه های دنیا شدبدون خدا یه گوشه داره به حرفات گوش میده
ومنتظره تا براش درددل کنی واونو احساس کنی
بارانی ام با چشم تر خوابم نخواهد برد
تا باز گردی از سفر خوابم نخواهد برد
امشب هوا آرام و راه آسمانها باز
دارم هوای بال وپرخوابم نخواهد برد
بر دوش شب خاموش سوسو میزند اشکم
بیدارم امشب تا سحرخوابم نخواهد برد
گفتی که می آیم ولی آخر نگفتی کی
در کوچه هایم دربه در خوابم نخواهد برد
امشب نه ازشب های آْغازین همان شبها
دیدم تو با ساک سفر خوابم نخواهد برد
با شور و شوقی آمدم همچون بهاری سبز
گفتی که از من درگذر خوابم نخواهد برد
*رحیم کوچکی*
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند................
عباس عزیزی در کتاب “فضائل و سیره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملی” به نقل از وی مینویسد: در کتابی به نقل از عدهای موثقین حکایت شده است که شاه اسماعیل وقتی بر بغداد دست یافت به مشهد الحسین آمد آنگاه ابوالفضل و دیگر شهدای کربلا زیارت نمود اما به زیارت حر، که قبرش با سایر قبور فاصله دارد، نرفت و استدلال کرد که "اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش دور نمیماند". شاه دستور داد تاقبر او را بشکافند و گفت "درون قبر را مینگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد".و همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد. وقتی که قبر را باز کردند مشاهده کردند که حر با بدن سالم در قبر خوابیده و دستمالی هم بر پیشانی او بسته شده است. شاه اسماعیل شنیده بود که حسین دستمالی را بر پیشانی حر بسته است. برای تبرک خواست آن دستمال را برای خودش بردارد. شاه با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما از محل زخم سر خون جاری شد و هر چه می بستند خون بند نمی آمد ولی وقتی که همان دستمال را می بستند خون بند می آمد.شاه اسماعیل همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد و دستور داد برای او مقبره ساختند.
عداد سپاهیانی که ابن زیاد برای جنگ با حسین گسیل کرد در منابع مختلف گزارش شدهاست. این تعداد دست کم ۴۰۰۰ نفر و در برخی گزارشها تا ۸۰۰۰۰ نفر برآورد است. اما مشهورترین تخمین حدود ۳۰۰۰۰ نفر است. طبق تحقیق سیدمجید پورطباطبایی ترکیب سپاه به شرح ذیل بودهاست:
۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر بن سعد
۲ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن
۳ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حربن یزید ریاحی
۴ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن رکاب کلبی
۵ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حصین بن نمیر تمیمی
۶ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی مغایر بن رهینه مازنی
۷ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی نصر بن حرشه
۸ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی کعب بن طلعه
۹ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شبث بن ربعی
۱۰ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حجّار بن ابجر
۱۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر و بن حجاج زبیدی
۱۲ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن الحرث بن رویم
۱۳ـ ۵۰۰ تیراندازان همراه حصین
۱۴ـ ۵۰۰ نفر به فرماندهی عزرة بن قیس
جمع کل: ۳۱٬۰۰۰ نفر
چند تن از شهدای کربلا
حسین بن علی
ابوبکر بن حسن(پسر امام حسن مجتبی)
بریر بن خزیر همدانی (دانشمند و قاری قران)
ابراهیم بن علی بن ابی طالب(شهادت در 20 سالگی)
بشر بن حسن (پسر امام حسن مجتبی)
جعفر بن عقیل ابی طالب(برادر مسلم بن عقیل)
جناده بن حارث سلمانی
جون بن جوی(غلام امام علی و ابوذر غفاری و امام حسن و امام حسین)
حبیب بن مظاهر(شهادت در 75 سالگی)
حجاج بن مسروق جعفی(موذن امام در کربلا)
حر بن یزید ریاحی
حلاس بن عمر راسبی
حنظله بن اسعد شبامی(محافظ امام در مقابل تیرهای دشمن)
زهیر بن قین(قاتل 320 نفر از سپاه یزیدیان طبق روایاتی-محافظ امام هنگام نماز ظهر)
زیاد بن عریب
سعید بن عبدالله حنفی(در هنگام نماز ظهر محافظ امام و یارانش بود و بر اثر شدت جراحات ناشی از تیرها شهید شد.)
عابس بن ابی شبیب الشاکری(حامل نامه مسلم ب امام)
عباس بن علی
عبدالرحمن بن عقیل
عبدالله بن حسن(وی در هنگام شهادت به سن بلوغ نرسیده بود)
عبدالله بن علی بن ابی طالب
عبدالله بن امیر حباب الکلبی
عبدالله بن مسلم بن عقیل
عثمان بن علی
علی اصغر پسر امام حسین
علی اکبر پسر امام حسین(چهره ی وی شباهت زیادی ب پیامبر داشت)
علی اکبر در واقعه کربلا حدود ۲۸ سال داشت. او اولین کشته شده عاشورا از بنی هاشم بود. در جزئیات کشته شدن وی اختلافاتی وجود دارد که قول معروف اینگونه میگوید: او درنبرد روز عاشورا سوار بر اسب دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله بکشت و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق او ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود، خون به مقداری جاری شد که دیگر اسب نمیتوانست ببیند و او را به میان سپاهیان عمر سعد برد و انها به علی اکبر هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزهها نمودند بطوری که بدن او را تکه تکه شد.
عمر بن علی
قاسم بن حسن (وی در کربلا 13 سال داشت اما 35 تن از ارتش یزید را کشت )
محمد بن مسلم بن عقیل
مسلم بن عوسجه(وکیل مسلم در کوفه )
نافع بن حلال
هفهام بن مهند راسبی
یزید بن ثبیط عبسقی
یکى از جلوه هاى باشکوه حرکت کاروان امام حسین علیه السلام ، حضور کودکان همراه امام حسین علیه السلام و خاندان مکرم ایشان است. این حضور شورانگیز به شکوه حرکت امام حسین علیه السلام رنگ و بوى خاصى بخشید. برخى از این جلوه ها عبارتند از:
یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام نوزاد شیرخوارى بود که از تشنگى در روز عاشورا بى تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمى بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت وگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید. امام حسین علیه السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.
دختر سه یا چهار ساله ابا عبداللّه الحسین علیه السلام است که در سفر کربلا، همراه اسیران اهل بیت بود و در شام، شبى، پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بى تابى کرد. خبر به یزید رسید. به دستور او، سر مهطر امام علیه السلام را نزد او بردند. رقیه از این منظره، بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بیت علیهم السلام بود) جان داد.
تنها فرزند امام سجاد علیه السلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبى علیه السلام معروف به ام عبدالله است. در کربلا، سه سال و نیم بیشتر نداشت و حوداث خونین عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خویش ثبت کرد.
نوجوانى نابالغ بود که روز عاشورا در کربلا حضور داشت. وى فرزند امام حسن علیه السلام بود و برخى مادرش را رمله و برخى نفیله مى دانند. وى با اصرار زیاد، عمویش حسین علیه السلام را راضى کرد تا به میدان برود.
حمید بن مسلم مى گوید:
«در این گیر و دار بودیم که دیدم پسرکى به سوى ما مى آید که چهره اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشیرى و در تنش، پیراهنى و اِزارى و نعلینى پوشیده بود که بند یکى از آن دو پاره بود و فراموش نمى کنم که آن بند کفش پاى چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدى از وى چون او را دید، گفت: «به خدا سوگند! اکنون بر او حمله مى برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از این کار چه هدفى دارى؟ همان کسانى که دور او را گرفته اند و حتى یک نفر از ایشان را باقى نمى گذارند، او را کفایت مى کنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم کرد». سپس بر او حمله کرد و پیش از آنکه این نوجوان روى برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش کوبید که فرقش شکافته شد. پسرک با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: «اى عمو جان!» و با این کلمه از حسین علیه السلام یارى خواست.
در زیارت ناحیه مقدسه درباره وى چنین آمده است:
«سلام بر قاسم، پسر امام حسن علیه السلام ، آن نوجوانى که دشمن فرقش را شکافت و لباس جنگى اش را ربود. آن گاه که عمویش، حسین علیه السلام را به کمک طلبید، مانند بازِ تیزپروازى بر بالین او حاضر شد. در این هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومى که تو را کشتند. آنان که جد و پدر بزرگوار تو در روز قیامت، دشمنشان است».
سپس حسین علیه السلام پیکر او را از زمین برداشت و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ها برد، درحالى که پاهاى آن نوجوان، به زمین کشیده مى شد و در کنار فرزند جوانش على اکبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد.
وى نوجوان 11 ساله و فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام بود که روز عاشورا وقتى دید سید الشهداء علیه السلام بر زمین افتاده است، براى دفاع از عموى مظلومش به سوى میدان شتافت و جنگید و عده اى را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید. برخى هم نقل کرده اند، حرمله با شمشیر، دست او را که در آغوش عمویش حسین علیه السلام قرار گرفته بود، برید و همان جا شهیدش کرد.
عون، فرزند حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضورى فعال داشت و به شهادت رسید. این نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود که به میدان برود. وى شمارى از دشمنان را به هلاکت رساند و سرانجام به شهادت رسید. رجزى که در میدان جنگ مى خواند، چنین بود: «اگر مرا نمى شناسید من پسر عبداللّه جعفرم همان که در بهشت با دو بال پرواز مى کند...».
در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:
«سلام بر عون فرزند عبدالله بن جعفر، همان طیّار بهشت، هم پیمان ایمان، هماورد همگنان، یاور خداى رحمان و تلاوت کنندگان قرآن. خداوند، قاتل او عبدالله بن قطبه طایى را لعنت کند.
محمد بن عون عبداللّه نیز شجاعانه قدم به میدان گذاشت و خود را معرفى کرد و در یک نبرد سنگین، سه سوار و هجده پیاده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسید.
در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:
«سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر که جایگاه جدش را در بهشت دید و پس از برادرش، به شهادت رسید و نگه دار بدن برادر بود. خداوند، قاتل او عامر بن نهشل تمیمى را لعنت کند».
محمد و ابراهیم، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آن دو را زندانى کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندان بان که هوادار اهل بیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنى پناه بردند که شوهرش در سپاه ابن زیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بى رحمانه سر از تنشان جدا کرد و پیکرشان را در فرات افکند و سرهاى آن دو را براى دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.
از شهیدان نوجوان کربلا است که پدرش در رکاب سیدالشهداء علیه السلام شهید شد. او هنگامى که خواست به میدان برود، امام فرمود: «پدر این جوان کشته شد، شاید مادرش راضى نباشد که به میدان رود.» گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. او که 9 یا 11 ساله بود، به میدان رفت و رجز خواند و جنگید تا کشته شد. نام او در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
عبداللّه ، فرزند مسلم بن عقیل، نوجوانى بود که همراه دایى و مادرش در کربلا حضور داشت. مادر او رقیه، دختر على علیه السلام است. عبداللّه در روز عاشورا، با اجازه حسین علیه السلام به میدان نبرد رفت و این رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جوانانى را که در راه دین رسول خدا صلى الله علیه و آله شهید شده اند، ملاقات مى کنم».
عبدالله شمارى از مردان جنگىِ دشمن را در سه حمله از پاى درآورد و سرانجام به دست عمرو بن صبیح صیداوى و اسد بن مالک به شهادت رسید.
نوجوانى 12 یا 13 ساله بود که روز عاشورا در کربلا با امام حسین علیه السلام شهید شد. پس از شهادت عبدالله بن مسلم، جوانان بنى هاشم به طور دسته جمعى، بى اجازه بر دشمن حمله کردند. امام حسین علیه السلام فریادى کشید و آنان را از حمله گروهى بازداشت و با صدایى رسا فرمود: «اى پسر عموهاى من! براى مرگ، شکیبا باشید.» جوانان اهل بیت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، ولى در این فاصله، محمد بن مسلم (فرزند دیگر مسلم بن عقیل) به دست ابومرهم ازدى و لقیط بن ایاس جُهنى به شهادت رسید.
یکى دیگر از کودکانى است که در کربلا حضور داشت و پس از حادثه عاشورا اسیر شد. نقل شده است روزى یزید به او گفت: آیا با پسرم عبدالله کشتى مى گیرى؟ عمروبن الحسن گفت: نیرویى براى کشتى ندارم ولى با یک چاقو به من و یک چاقو هم به او بده تا با هم بجنگیم. اگر او مرا کشت، من به جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام مى پیوندم و اگر من او را بکشم، او به جدش ابوسفیان و پدرش معاویه خواهد پیوست.
یزید گفت: «این خویى است که من مى شناسم. مار جز مار نمى زاید؟». کنایه از اینکه عمرو بن الحسن، شجاعت و دلاورى را از پدران و اجداد خود به ارث برده است.
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
اینجا...
سرزمین واژه های وارونه است
جایی که گنج "جنگ" میشود
درمان "نامرد" میشود
قهقه "هق هق" میشود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد" است
و گرگ همان "گرگ" ...
ای علی، ای آیت جان، آمدی
آمدی، ای جان جانان، امدی
ذات حق را جلوه گر چون آفتاب
دل فروز، از مشرق جان آمدی
کعبه از نور جمالت روشن است
کز حریم لطف یزدان آمدی
ای ز تو، آیین احمد در کمال
ای دلیل راه انسان، آمدی
شهر بند عشق را، مفتاح راز
تا گشایی راز قرآن آمدی
خاتم دین خدا را پاسدار
ای به حشمت چون سلیمان آمدی
تا بر افروزی چراغ معرفت
در طریق علم و عرفان آمدی
یار با مظلوم و، با ظالم به جنگ
رحمتِ این، زحمتِ آن، آمدی
برفراز قله آزادگی
عالم آرا، مهر تابان آمدی
دردهای دردمندان را به لطف
ای طبیب جان، به درمان آمدی
تا بسوزی پرده های شرک را
شعله آسا، گرم و سوزان آمدی
ای ولی حق زمین را از فروغ
چون فلک، اختر به دامان آمدی
آسمان احمدی را، همچو مهر
سرکشیده از گریبان آمدی
دست حق، آمد برون از آستین
تا تو، ای بازوی ایمان آمدی
موج خیز مکتب توحید را
همچو مروارید غلطان آمدی
قبله جان محبان خدا
مرحبا، ای شیر یزدان آمدی
سلام دوستان این چن وقته همه جور مطلب گذاشتم اما به نظرم بد نیست در مورد این امامزاده که هر ساله خیلیارو شفا میده هزاران زائر داره با وجود همه کمبود ها و سختی که وجود داره .ی کلیپم گذاشتم ببینید.
امامزاده ای با کمترین امکانات اما محبوب...
امام زاده با کرامت محمدبن حسن (مومد حسن ع) که سالانه دهها هزار نفر را از نقاط مختلف به سوی خود جذ ب می نماید و در روستای اینوه واقع می باشد از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) میباشد.امامزاده محمدبن حسن(ع)که ارادتمندان زیادی در الیگودرز و شهرهای همجوار دارد هر ساله پذیرای زائران زیادی است که به عشق این امامزاده والا مقام مسافت بسیار زیادی شان می روند.را طی می کنند. این امامزاده که موجزات و کرامات زیادی از ایشان نقل می شود در چند کیلومتری شهرستان الیگودرز واقع است این مسافت مسیری کوهستانی و پیچ در پیچ و بسیار خطرناک است که متاسفانه جان بسیاری از زائران این امام زاده را به دلیل سقوط به دره و تصادف گرفته است و این مسیر که نیمی از آن هنوز هم بصورت خاکی است نیازمند توجه مسئولین ذی ربط می باشد.زیبایی های طبعی واقع در مسیر از طبیعت سر سبز گرفته تا آبشار های کوچک و بسیار زیبا جلوه ی خاص و غیر قابل توصیفی را به این منطقه بخشیده که زبان از توصیف واقعی آن عاجز است. در انتهای جاده تا خود امامزاده تقریبا نیم ساعت هم پیاده باید رفت . گذر از یک دره ی تنگ مشکل ترین قسمت آن است.بعد از عبور از دره و سرازیر شدن به یک زمین هموار می رسید که حرم در انتهای این زمین و نزدیک رودی است که از کوههای اطراف سر چشمه می گیرد.کوهای اطراف پوشیده از درختان بلوط می باشد .ساحتمان حرم بافت قدیمی خود را دارد که بسیار کوچک است. معمولا جلوی در ورودی ترافیک شدیدی بوجود می آید. با توجه به نذورات و کمک های نقدی و غیر نقدی فراوانی که به حرم می شود در اطراف امامزاده تقریبا هیچ گونه امکانات رفاهی برای زائرین فراهم نشده است این امر مشکلات زیادی را برای زائرین به همراه دارد.نذورات زائرین توسط ارگان مربوطه جمع آوری می شود که متاسفانه به نظر میرسد این کمکها اصلا صرف تجهیز و بازسازی خود حرم امامزاده نمی شود.ولی با این همه هر ساله هزاران نفر به زیارت ای نمونه کوچک ارادتمندی این مردم را می توان در (یا مومد حسن) هایی که روی خودرو های خود می نویسند.
اابشار آب سفید معروف به عروس زیبای ابشارهای ایران در مسیر این امامزاده هست.
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم...
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری
مُـ☁ـرداب کس زبان جز به نصیحت نگشود کس نگاهی جز به تمسخر ننمود من ندانم چه کسی اینهمه اندرز به آنها بنمود من ندانم چه کسی پلک به تحقیر بر آنها بگشود که پر از بغض و عداوت شده اند چون مرداب نتوانند به اشکی بگشایند ، بغض لبریز ز آب ز سرشتش بوَد این بوی بد و تلخ کلامی مرداب مقصد گم گشته رود ،،، می شود یک مرداب
برای گرجیان ایران خصوصا گرجیان منطقه فریدونشهر کوه سیخه از جایگاه والایی برخوردار است سیخه برای گرجیان ایران همان ارزشی را دارا است که دماوند برای فارسی زبانان فوجی یاما برای مردم ژاپن کلیمانجارو برای مردم آفریقا واورست برای مردم شبه قاره هند اما این ارزش بابت زیبایی استحکام وحتی بلندی آن نیست سیخه مظهر مقاومت قوم گرجی است نماد اراده وجبر ستیزی وسمبل غرور قومی آنان است سیخه یادآور یکی از درد آورترین ودلخراش ترین در عین حال دلاورانة ترین صفحه تاریخ گرجیان است جسم سیخه به خودی خود ارزشی ندارد بلکه این روح سیخه است که در تار و پود همه گرجیان تنیده شده است سیخه یک مکان ساده نیست محل جنگی است که روزگار بر آن ها تحمیل کرد وآن ها نیز با آغوش باز از آن استقبال کردند